أفِی اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَ الأرضِ؛(1) آیا دربارهی خدا - همان که آسمانها و زمین را پدید آورده - شکی هست؟!
کندوکاو دربارهی آفرینندهی جهان - که در زبان فارسی او را « خدا » میخوانیم - همواره از مهمترین دغدغههای فکری بشر بوده است. برخی وجود خدا را بدیهی و بینیاز از استدلال شمردهاند؛ گروهی وجود او را اثباتناپذیر پنداشتهاند؛ (2) و دستهی سوم برای اثبات هستی وی، به دلیل یا دلایلی تمسک جستهاند. پیش از آنکه ادلهی اثبات وجود خدا مورد بررسی قرار بگیرد، محقق باید به چند نکته توجه داشته باشد:
1- ملحدان و خداباوران پیش از هرگونه گفتوگو با یکدیگر، باید مقصود از واژهی « خدا » را روشن سازند. آنچه برای همگان قابل فهم است و میتواند نقطهی آغازین بحث به شمار آید، این است که خدا « آفریدگار جهان » است؛ چنان که برتراند راسل (1872- 1970م) فیلسوف ملحد انگلیسی، و فردریک کاپلستون (1907-1994م) فیلسوف و متکلم مسیحی - در آغاز مناظره با یکدیگر - بر این تعریف از خدا توافق میکنند: « یک هستی متشخص متعالی که ممتاز از جهان و خالق آن است ».(3)
بیندیشیم
اثبات وجود خدا پیش از بیان صفات او؟
روش معمول نزد اغلب نویسندگانی که دربارهی خدا و صفات او سخن میگویند، این است که نخست به اثبات وجود خدا میپردازند، و سپس اوصاف او را میکاوند. برخی از نویسندگان معاصر این شیوه را نپسندیده و بحث دربارهی صفات خداوند را مقدم داشتهاند. به گفتهی اینان: « اگر ما هیچ تصوری دربارهی اینکه خداوند چیست، نداشته باشیم، در آن صورت چه معنایی دارد که بپرسیم آیا خداوند وجود دارد یا نه؟ »(4)
2- گروهی از اندیشمندان شرقی و غربی، وجود خدا را بدیهی و بینیاز از استدلال میشمارند،(5) چنان که علامه طباطبایی (1281-1360ش) در تعلیقات خود بر اسفار پس از ارائهی تقریری از برهان صدیقین میگوید:« مِن هنا یَظهر للمتأمل انَّ اصلَ وجودِ الواجب بالذات ضروری عند الانسان، و البراهینَ المثبتة له تنبیهاتٌ بالحقیقة ».(6) بدیهی بودن وجود خدا خواه به علم حصولی مستند شود، خواه به علم حضوری - چنان که علامه نیز اشاره کرده است - به معنای نادرستی یا بیهودگی استدلال بر وجود خدا نیست؛ برهان عقلی میتواند غافلان را هوشیار و نادرستی دیدگاه معاندان را آشکار سازد. گفتنی است که برخی از اندیشمندان مسیحی « بینیازی از اثبات » را با « بدیهی بودن » ملازم نمیدانند، و بر این باورند که وجود خدا بینیاز از اثبات و در عین حال، غیربدیهی است.(7)
3- ادیان گوناگون خدا را با نامهایی چون الله، God و یهوَه (8) میخوانند و او را با صفاتی چون علم و قدرت مطلق میستایند، و پدید آورندهی آسمان و زمینش میدانند. در آثار فلسفی نیز دربارهی چنین موجودی، تعابیری از این دست به چشم میخورد: واجب الوجود بالذات، شی، غیرمعلول، علت نخستین، موجود مستقل، کامل مطلق، و موجود نامتناهی. کسانی که برای اثبات خدای دین، به استدلال عقلی روی میآورند، این نکته را از پیش پذیرفتهاند که بسیاری از اوصاف فلسفی و دینی یاد شده - و وصفهای دیگری که در اینجا نامی از آنها به میان نیاوردیم - قابل
استنتاج از یکدیگرند. با این همه، کسانی دیگر در نکتهی یاد شده اظهار تردید کرده، و پرسشی بدین مضمون مطرح ساختهاند: آیا خدای دین همان خدای فلسفه است؟(9)
برخی از اندیشمندان مسلمان در دفاع از مثبت بودن پاسخ این سؤال،(10) از دو مقدمهی زیر بهره میبرند:
الف) اوصاف فلسفی یاد شده بر موجودی قابل انعطباقاند که « غیر مخلوق » باشد؛
ب) از نظر قرآن کریم « غیرمخلوق » از اوصاف منحصر به خداوند است.(11)
نکتهی در خور توجه آن است که بسیاری از کسانی که میان خدای دین و خدای فلسفه تمایز مینهند، این دو را کاملاً بیگانه از یکدیگر نمیشمارند؛ بلکه بر این باورند که آنچه با ادلهی عقلی به اثبات میرسد « سایهی کم رنگی » است از خدای زندهای که دین از آن سخن میگوید.(12) بر همین اساس، بلز پاسکال (1623-1662م) مینویسد: « خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب، نه خدای فیلسوفان و دانشمندان! »(13)
4- شمار ادلهای که برای اثبات وجود خدا اقامه شده و بخشی از آنها در این فصل آمده است - با در نظر گرفتن تقریرهای گوناگونشان - به دهها فقره میرسد.
برخی از این ادله را باید به کلی بیاعتبار دانست؛ برخی دیگر از آنها از اعتباری نسبی برخوردارند؛(14) و دستهی سوم کامل و عاری از عیب به نظر میآیند.
براهین اثبات وجود خدا
بر اساس تقسیمی عقلی، میتوان براهین (15) اثبات وجود خدا را بر سه قسم دانست:
الف) ادلهای که تنها با تکیه بر « مفهوم » وجود به اثبات مصداق اصیل آن میپردازند. مدافعان این نوع از ادله گاه در آغاز، تعریفی وجود شناختی از خدا ( مانند کاملترین موجود ) ارائه میدهند؛ سپس با تحلیل این مفهوم، تحقق خارجی آن را نتیجه میگیرند. جز واژهی خدا، دربارهی هیچ واژهی دیگری چنین ادعا نشده است که صرفاً با ارائه تعریف و تأمل در مفهوم، بتوان به وجود مصداق آن پی برد.
ب) ادلهای که « مصداقی نامعین » از وجود ( یا مطلق وجود ) را واسطهی اثبات خدا میسازند. کسانی که از این گونه ادله بهره میبرند، بر این باورند که شرط لازم برای اثبات وجود خدا آن است که همچون سوفسطائیان نباشیم و وجود « موجودی » را در عالم بپذیریم. از آنجا که در این استدلال، وجود هیچ موجود معینی را مفروض نمیگیریم، یا آنکه در پایان چنین استدلالی به این نتیجه میرسیم که آنچه در آغاز وجودش را مفروض گرفته بودیم، در واقع خود خدا بوده است، میتوان گفت که برای اثبات وجود خدا از غیر او مدد نگرفتهایم.
ج) ادلهای که برای اثبات وجود خدا، از « مصادیق معینی » از وجود - همچون وجود حادث یا ممکن - بهره میبرند. این مصداق معین لزوماً « غیرخدا » خواهد بود، زیرا استدلالی که برای اثبات وجود خدا، وجود خود او را مفروض بگیرد، چیزی جز مصادره به مطلوب نیست.
در جهان غرب، قسم اول از این اقسام سهگانه، برهان وجودی نام گرفته است؛ هرچند اقامهی براهینی از این دست اختصاص به غربیان ندارد. قسم دوم - که گویا مختص اندیشمندان اسلامی است - برهان صدیقین خوانده میشود. قسم سوم دربرگیرندهی براهینی متنوع است.
پینوشتها:
1- ابراهیم (14)، 10 .
2- برای آشنایی تفصیلی با این نظریه ودلایل آن، ر. ک: عسکری سلیمانی امیری، نقد برهان ناپذیری وجود خدا.
3- متن کامل این مناظره در منابع زیر آمده است: برتراند راسل، چرا مسیحی نیستم، ترجمه طاهری ص 230-254، همو، عرفان و منطق، ترجمه نجف دریابندری، ص 199-242؛ جان هیک ( ویراستار )، اثبات وجود خدا، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 203-232.
4- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص98.
5- برای نمونه، ر.ک: جان هیک ( ویراستار )، اثبات وجود خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 17-39 و 249.
6- صدرالمتألهین شیرازی، الحکمة المتعالیة، ج 6، ص 15، تعلیقه علامه طباطبایی ( ترجمه: کسی که اهل تأمل باشد، از این بیان ما در مییابد که اصل وجود واجب بالذات، برای انسان امری بدیهی است، و براهینی که وجود خدا را اثبات میکنند، در حقیقت [ ما را به آن امر بدیهی ] توجه میدهند ).
7- ر. ک: آلوین پلانتینگا،« آیا اعتقاد به خدا واقعاً پایه است؟ »، در: کلام فلسفی، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، ص 49 - 70.
8- یهوه نام خدای دین یهود است. از آنجا که قرائت این نام از نظر یهودیان ممنوع است، چگونگی تلفظ آن چندان روشن نیست ( ر. ک: حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 88 ).
9- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 168.
10- ناگفته پیداست که مقصود در اینجا دفاع از خدای مورد اعتقاد فیلسوفان موحد، به ویژه فلاسفه مسلمان، است؛ نه فیلسوفانی که - برای مثال - خدا را همان «آب» میدانستند! ( ر.ک: اتین ژیلسون، خدا و فلسفه، ترجمه شهرام پازوکی، ص 12-13).
11- ر. ک: عبدالرسول عبودیت، اثبات وجود خدا به روش اصل موضوعی، ص 17-34.
12- جان هیک ( ویراستار )، اثبات وجود خدا، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص 18. البتّه ادامه سخنان همین نویسنده بیانگر آن است که خدای کلام و فلسفه لزوماً خیرخواه و نیکاندیش نیست.
13- بعد از مرگ پاسکال قطعهای کوتاه از دست نوشتههای وی را یافتند که به لایه داخلی لباس او دوخته شده بود. این قطعه که گویا حاصل یکی از مکاشفات پاسکال و همیشه همراه او بوده است، با عبارت مذکور آغاز میشود. برای مطالعه بیشتر، ر. ک:
Blaise Pascal, Pensees, trans. By A. J. Krailsheimer, pp. 309-310.
14- برای مثال، دلیل نظم اگر برهان به شمار نیاید، دست کم میتواند در مقام جدل به کار آید ( ر. ک: عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص 236 ).
15- برهان در لغت به معنای دلیل و نشانه روشن است، چنان که در قرآن کریم، دو معجزه اصلی حضرت موسی (علیه السلام) برهانهای الهی خوانده شدهاند (ر.ک: قصص، 32). بر این اساس، همه راههای اثبات وجود خدا را میتوان برهان نامید؛ هرچند این واژه در اصطلاح علم منطق معنای خاصی دارد و هر دلیل و نشانهای را در بر نمیگیرد.